loading...
گیتارعشق
مجتبی بازدید : 569 شنبه 24 دی 1390 نظرات (28)
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار

چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

مجتبی بازدید : 402 چهارشنبه 21 دی 1390 نظرات (24)
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم ...

امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز ...

با غم نبودنت وسکوتی سنگین

و من شتابان در پی زمان بی هدف

فقط می روم ... فقط می دوم ...

یاس ها هم مثل من خسته اند از خزان وسرما !

گرمی مهر تو را می خواهند

غنچه های باغ هم دیگر بهانه می گیرند !

میان کوچه های تاریک و غربت تنهایی ...

صدای قدم هایت را می شنوم

اما تو نیستی ...

فقط صدای مبهم

قول داده بودی که تنهایم نگذاری

همیشه با من باشی حتی اگر نبودی ...

یادت هست ؟؟؟

و رفتی وخورشید را هم بردی

و من در این کوچه های تنگ و باریک

سر گردانم ومنتظر ..

منتظر...

برگی از دفتر زندگی ام را ورق می زنم

و امروز به پایان دفتر زندگی ام نزدیک تر هستم ... !!!

گاه می اندیشم

کاش همنشین لحظه های بی قراریم

کسی جز تو نبود...!!!!

مجتبی بازدید : 726 چهارشنبه 14 دی 1390 نظرات (16)

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

و از جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران

اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

 

آرزویم این است:

نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد

و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی

عاشق آنکه تو را میخواهد

و به لبخند تو از خویش رها میگردد

و تو را دوست بدارد

به همان اندازه که دلت میخواهد!!!

مجتبی بازدید : 587 جمعه 06 آبان 1390 نظرات (14)

 

این وبلاگ رو برای کسی ساختم که عاشقشم و هیچوقت نمیتونم بدستش بیارم.امیدوارم یه روزی بفهمه که چقدر دوستش دارم هرجا که باشم فراموشش نمیکنم.ای کاش مال من بودی.

مجتبی بازدید : 774 دوشنبه 28 شهریور 1390 نظرات (20)

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد… پسر قدبلند بود،

  

صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست

  

احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می

 

داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک

 

سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را

 

یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را

 

به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با

 

دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و

 

چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و

 

وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

 

 

 

 

در  نوزده سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و

 

پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که

 

همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها

 

حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود

 

نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.

 

به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده

 

بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که

 

پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را

 

کوتاه نکرد. دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه

 

پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا

 

کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا

 

رسیده بود. دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر

 

پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و

 

تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج

 

پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و

 

داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. زندگی ادامه داشت.

 

دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد.

 

شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می

 

کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد. ده سال

 

بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و

 

در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار

 

می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت… شبی در باشگاهی، پسر را

 

مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس

 

اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر

 

با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. زن پنجاه و

 

پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر

 

با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو

 

برابر آن پول و بیست درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد

 

کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟ پسر برای مدت

 

طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد. چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج

 

کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت. مدتی

 

بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک

 

ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش،

 

پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن

 

را برای من نگهدارید؟ پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد. مرد

 

هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک

 

ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره

 

چیست؟ مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را

 

از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

 

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟ پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟ کاغذ به زمین

 

افتاد. رویش نوشته شده بود:

 

 معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد .

 

 

مجتبی بازدید : 744 چهارشنبه 29 تیر 1390 نظرات (6)

 


از بیم و امید عشق رنجورم

آرامش جاودانه می خواهم

بر حسرت دل دگر نیفزایم

آسایش بی کرانه می خواهم

  

پا بر سر دل نهاده می گویم

بگذشتن از آن ستیزه جو بهتر

دیگر نکنم ز روی نادانی

قربانی عشق او غرورم را

  

شاید که چو بگذرم از او یابم

آن گمشده ی شادی و سرورم را

آن کس که مرا نشاط و مستی داد

آن کس که مرا امید و شادی بود

  

هر جا که نشست بی تأمل گفت

« او یک زن ساده لوح عادی بود »

می سوزم از این دورویی و نیرنگ

یک رنگی کودکانه می خواهم

  

ای مرگ از آن لبان خاموشت

یک بوسه ی جاودانه می خواهم

رو ٫ پیش زنی ببر غرورت را

کو عشق ترا به هیچ نشمارد

  

عشقی که ترا نثار ره کردم

در سینه ی دیگری نخواهی یافت

در جستجوی تو و نگاه تو

دیگر ندود نگاه بی تابم

  

اندیشه ی آن دو چشم رؤیایی

هرگز نبرد ز دیدگان خوابم

دیگر به هوای لحظه ای دیدار

دنبال تو دربدر نمی گردم

  

دنبال تو ای امید بی حاصل

دیوانه و بی خبر نمی گردم

در ظلمت آن اطاقک خاموش

بیچاره و منتظر نمی مانم

  

هر لحظه نظر به در نمی دوزم

و آن آه نهان به لب نمی رانم

ای زن که دلی پر از صفا داری

از مرد وفا مجو ٫ مجو ٫ هرگز

 

او معنی عشق را نمی داند

راز دل خود به او مگو هرگز

 

 

مجتبی بازدید : 619 شنبه 21 خرداد 1390 نظرات (6)

______¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤---------------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤-------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------¤¤¤
__¤¤¤¤¤--------------سلامی به گرمی خورشید---------------¤¤¤
_ ¤¤¤-هرگز به کسی اجازه نده تا رویاهای تورا زیر سوال ببرد-¤¤¤
¤¤¤------------------------------------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤--در سراشیبی که نامش زندکیست------------------------------¤¤¤
¤¤¤------باهمه بیگانگیها میروم------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤----------در سکوت سرد غمگین زمان------------------------------¤¤¤
¤¤¤--------------بی هدف بی یار و تنها میروم------------------------¤¤¤
_¤¤¤----------------در سراشیبی که نامش زندگیست------------¤¤¤
__¤¤¤------------------می روم شاید که در دشت بزرگ--------¤¤¤
____¤¤¤-------------------باز یابم آنچه را گم کرده ام--------¤¤¤
______¤¤¤------------------موفق باشی-----------------¤¤¤
_________¤¤¤-----------دوستون داارم-------------¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤--I LOVE YOU---¤¤¤¤¤¤
_____________¤¤¤--------------------------¤¤¤
________________¤¤¤---------------¤¤¤
___________________¤¤---بای---¤¤
____________________¤¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
______________________¤¤¤
_______________________¤

غم

مجتبی بازدید : 1631 پنجشنبه 19 خرداد 1390 نظرات (2)

تو روزی با غمی سنگین
 ز شهر دیدگانم کوچ خواهی کرد    

و من در پرنیان خاطرات با تو بودن
 به عشق پاک تو به گرمی گریه خواهم کرد
و در عمق افق فریاد خواهم زد
که ای عاشقترین عاشق
به یاد آور تو تنها عاشقی را
که در اعماق چشمان بلورینت
 تمام هستی اش را جستجو می کرد...

 

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)


مجتبی بازدید : 509 دوشنبه 16 خرداد 1390 نظرات (5)

هنوزم دوستت دارم

میخام به یکی خودش

   میدونه کیه بگم که بازم میگم

         دوستت دارم

       

       از عشق:

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نظره تو چیه؟

 

مجتبی بازدید : 454 یکشنبه 28 فروردین 1390 نظرات (1)

چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های تیره به قلب سفید عشق، هدایتم کردی و عاشقی وفادار برای خویش ساختی و برای اشک هایم شانه هایت را ارزانی داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلم را به درد آوردی ....

چگونه فراموشت کنم تو را که شب ها و روز ها در خیالم سایه ات را می دیدم ، تپش قلبت را احساس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگار دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافت؟؟؟؟

چگونه فراموشت کنم تو را که هم زمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم و تمامی اسم ها برایم بیگانه شدند و همه خاطرات مردند.دستم را به تو می دهم ، قلبم را به تو می دهم ، فکرم را به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و تمام لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفس هایت دلتنگی می کنم

...

کاش تمام این ها یک خواب و کابوس باشد

ای چرخه گردون عاشقان را از هم جدا نکن

!!!

مجتبی بازدید : 473 سه شنبه 02 فروردین 1390 نظرات (0)

____ ♣♣♣_____________♣♣♣
_ ♣♣♣____♣♣______♣♣ ____ ♣♣♣
♣♣_______♣♣_____♣♣ _______ ♣♣
♣___________♣___♣ __________ ♣
♣____________♣_♣ ___________ ♣
_ ♣____________♣ ___________ ♣
__ ♣_________آپممممم________ ♣
____ ♣ __________________ ♣
______ ♣ ______________ ♣
________ ♣ __________ ♣
__________ ♣ ______ ♣
_______ ♣_♣__♣ __ ♣__♣_♣
______ ♣____♣__♣__♣____♣
_______ ♣_____♣♣_♣____♣
_________ ♣_♣__♣♣__♣
________________ ♣♣
_________________ ♣♣
__________________ ♣♣
_________________ ♣♣

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ رو برای کسی ساختم که عاشقشم و هیچوقت نمیتونم بدستش بیارم.امیدوارم یه روزی بفهمه که چقدر دوستش دارم هرجا که باشم فراموشش نمیکنم.ای کاش مال من بودی. *پروفایل فعال است* ╦╦══♥♥عشق♥♥══╦╦
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • فریاد های بیصدا
  • آوای تنهایی
  • پژواک یک سکوت
  • احساس گمشده
  • جوجه
  • شطرنج زندگی
  • tanhaiye man
  • TANHAII
  • فانوس
  • مبانی اینترنت وکامپیوتر
  • Dr shariati
  • من از هـمــــه تنــــهاتــرم
  • رویای عشق(عهدیه جوون)
  • عشق
  • به نام عشق
  • عشق وعاشقی
  • ღஜღ عاشقانه ها ღஜღ ♥
  • طرفداران سالومه سیدنیا
  • ساحل آرام
  • گل احساس
  • عـــــشــــــــــــــــــــــــــــــق
  • عشق من وتو
  • ع ش ق
  • ثبت دامنه وفروش هاست
  • مادوستدارسایه های تیره هم هستیم
  • عاشقانه ها
  • توعشق منی
  • زندگی من
  • مطالب جالب-موبایل-كامپیوتر-آموزشی-فرهنگی-تفریحی-سرگرمی-فال
  • ::تبادل لینک هوشمند و خودکار::..
  • لینک من
  • همه چيز از همه جا
  • ミღخودمو خودتミღ
  • بهترين سايت عكس و پيامك
  • ღ♥ღ♥ღتبسم نیلوفریღ♥ღ♥ღ
  • دهکده ی سرگرمی وتفریح
  • ع ش ق
  • ..::::..
  • ۩۞۩★ بزرگترین گالری عکسُ★ ۩۞۩
  • وبلاگ تفریحی یاس
  • ♥♥♥♥romehdinio♥♥♥♥
  • Azərbaycan-Traxto
  • وبلاگ پر بازدید دختر و پسر
  • saeed-love
  • دخمه دختر پسر هاي عاشق
  • عاشقانه
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 1262
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 536
  • بازدید ماه : 1,034
  • بازدید سال : 2,642
  • بازدید کلی : 67,191
  • کدهای اختصاصی

    آمار سایت

    قالب وبلاگ

    عشق

    وبلاگ-کد لوگو و بنر

    عشق

    یادم آمد شب بی چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی من و آغوش رهائی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی دلم آرام شد آنگونه که هر قطرهء باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وبیا!